چرا گاهی دیوانه بودن یک مزیت محسوب میشود!
معمولا در زمان استخدام، متخصصان منابع انسانی افراد باهوش را به افراد دیوانه (و قانون شکن) ترجیح میدهند. در این مطلب بیان میکنیم که چطور گاهی دیوانه بودن مزیت محسوب میشود. با برگشتن به هزاران سال پیش توضیح میدهیم که چرا یک فیلم کمدی خندهدار است. مهمتر از همه، توضیح خواهیم داد چه مدل دیوانگی برای یک استارتاپ مناسب است.
هزاران سال پیش انسانهای اولیه مجبور بودند در کنار هم به صورت جمعی زندگی کنند. زندگی خشنتر از آن بود که بتوان به تنهایی زنده ماند. زنده ماندن معادل موفقیت بود.
کلید موفقیت آنها این بود که عضویی از جامعه باقی بمانند. مطابقت داشته باشند. مطابقت یعنی بر اساس توقعات و نُرم جامعه رفتار کنند.
توقعات در مورد رفتار بر اساس هنجارها شکل گرفت. هنجارها به وسیله جوامع ایجاد شد و جوامع فعالیتهای اقتصادی را شکل دادند. قبل از شکلگیری جوامع مدرن، فعالیت اقتصادی شامل شکار، ماهیگیری و غارتگری میشد. اما امروزه فعالیتهای اقتصادی به وسیله کمپانیها شکل گرفته است.
جامعه ما را برای کار کردن در کمپانیها آماده کرد. ما انطباق را از والدین، معلمها و تلویزیون یاد گرفتیم. اکثر افراد منطبق شدند و کسانی که مثل شخصیتهای فیلمهای کمدی برخلاف آن رفتار میکردند مورد تمسخر قرار میگرفتند.
اما چرا این شخصیتها خنده دار هستند؟ برای اینکه آنها ترسناک نیستند. ما میدانیم آنها بیش از حد غیر منطبق هستند تا در دنیای واقعی موفق شوند و هیچگاه نمیتوانند موقعیت شما را از شما بگیرند.
اما اخیراً یک اتفاق خارقالعاده افتاده است. یک تغییر اساسی مدلهای ذهنی که از یک انسان موفق ساخته بودیم را مختل کرد.
انطباق منسوخ شد
دورهای که انسانها برای زنده ماندن و موفق شدن باید براساس نرم جامعه رفتار میکردند به پایان رسید.
امروز دیگر زنده ماندن به عضوی از جامعه بودن بستگی ندارد. ما از گرسنگی نمیمیریم یا شیرها و سایر حیوانات درنده مثل گذشته های دور ما را نمیکشند. برای زنده ماندن نیاز به انطباق نداریم. ما نیازی نداریم که در یک کمپانی کار کنیم. ما میتوانیم جامعه را ترک کنیم. همانطور که این روزها خیلی از افراد(بنیان گذارها) کمپانیها را ترک میکنند تا استارتاپها را خلق کنند.
استارتاپها یک کمپانی نیستند. آنها رویا هستند. بنیان گذارها باید رویاهایشان را تحقق ببخشند و راه تحقق رویاهایشان از طریق جذب کردن منابع است.
تمامی منابعی که استارتاپها به آن نیاز دارند دست سایر مردم است. مثل: پول در دست سرمایهگذاران، پول در دست مردم، زمان و توجه از مشاوران، زمان و انرژی کارمندان باهوش.
هنجارها به ما دیکته میکنند که چطور با سایر انسانها تعامل داشته باشیم. در نتیجه، هنجارها بر چگونگی دسترسی ما بر منابع تاثیر میگذارد. هنجارها گزینههای ما برای به دست آوردن منابع را محدود میکند.
حالا تصور کنید که شما یک لیوان قهوه از استارباکس میخواهید. شما پول محدودی دارید.
اما به جای انتظار برای تخفیف چه کاری میتوانید انجام دهید؟
به استارباکس بروید و توی صف منتظر بمانید. زمانی که نوبت شما شد، لیوان قهوهتان را بیرون بیاورید و از آنها بخواهید که آن را پر کنند و 50% تخفیف بدهند. به آنها بگویید این تخفیف به این دلیل است که شما لیوانتان را با خودتان آوردهاید. افرادی که پشت سر شما ایستادهاند شما را مسخره میکنند و به شما میخندند. اما شما پافشاری کنید، شما باید 50% تخفیف را بگیرید. به آنها بگویید تا آن تخفیف را نگیرید آنجا را ترک نخواهد کرد.
اکثر افراد این کار را انجام نمیدهند. چرا؟ چون این کار هنجار شکنی است. این کار دیوانگی است. اما دقیقا از همان نوع دیوانگی است که بنیانگذاران استارتاپهای موفق دارند.
بنیانگذاران دیوانه ریسکهای خوبی میکنند
بنیانگذارانی که احساس ضرورت نمیکنند تا بر اساس هنجارها رفتار کنند، فرصتهای زیادی برای به دست آوردن منابع مورد نیازشان دارند. خلاقیت تنها محدودیت آنهاست. اما این تنها مزیت دیوانگی نیست.
آدمهای دیوانه ریسکهای خوبی میکنند. ریسک خوب ریسکی است که در آن بیش از آنکه چیزی از دست بدهی بدست میآوری. در مثال استارباکس دستاورد شما 50% تخفیف است. دستاورد پول است. برعکس آن نه شنیدن و خنده مردم است. آنچه از دست میدهید غرور است. موفقیت یک استارتاپ با پول تعریف میشود، نه با غرور.
مشکل اصلی این است. پیروی کردن منطقی است. یک ذهن نرمال میگوید با درخواست تخفیف پول ذخیره میکنید، اما از جامعه ترد میشوید و خواهید مرد. با این تفاوت که در این دوره کسی نمیمیرد. اما تکامل نتوانسته این ترس را از بین ببرد.
نوع درست دیوانگی
دیوانگی خوب یک خطا (Bug) ویژه در نرمافزار مغز است. آن زمانی است که ریسک کردن پاداش میگیرد، نه رفتار کردن بر اساس هنجارهای جامعه.
مثل زمانی که استیو جابز جوان یک شخص مهم در صنعت کامپیوتر بود. او با بیل هیولت تماس گرفت و درخواست کرد که برای او قطعات یدکی رایگان بفرستد.
یا زمانی که هنری فورد به نیروی صنعت خودروسازی اهمیت نداد. هنری والدینش را ورشکسته کرد و بزرگترین نامها را به چالش طلبید تا با او رقابت کنند.
یا زمانی که اینگوار کامپراد از بستن قرارداد با تامین کننده سوئدی سر باز زد. به جای آن به لهستان رفت و اهمیتی به اینکه با کل صنعت سوئدی در وضعیت بدی قرار داشت نداد. استارتاپ او ایکیا (Ikea) بود.
تعداد زیادی از این دست بنیان گذاران در اطراف ما وجود دارند که هنوز کسی آنها را نمیشناسد. این بنیانگذاران مدام این نمونه کارها را در مقیاس کوچک انجام میدهند.
بنیانگذاران باید چه کاری را انجام دهند
اگر یک بنیانگذار هستید، من به شما مشکوکم که کمی دیوانه هستید. باید باشید.
اگر شما دیوانه هستید و گاهی احساس بدی در مورد آن دارید، بهتر است دیگر آن را کنار بگذارید. در واقع شما باید آن را گرامی بدارید و رشد دهید. شما در تکامل اختلال ایجاد کردهاید. طبیعت به راحتی گول نمیخورد. حالا که شما ذهنی دارید که کاملا برای استارتاپها مناسب است. ممکن است دوستانتان شما را درک نکنند. میدانم، این مسئله میتواند آزاردهنده باشد.
اگر شما یک بنیان گذار مشتاق هستید و کنجکاو هستید که آیا به اندازه کافی دیوانه هستید یا نه بهتر است خود را محک بزنید. تمرین دیوانگی کنید. به همراه سوشی شیرکاکائو سفارش بدید. در زمان خرید کل مبلغ را با سکه پرداخت کنید. به یاد داشته باشید در دنیای غریب استارتاپها دیوانگی خوب است.
نتیجهگیری:
- انسانها بهگونهای طراحی شدهاند که بر اساس هنجارهای جامعه رفتار کنند.
- انسانهای دیوانه بر اساس هنجارهای جامعه رفتار نمیکنند.
- رفتار نکردن بر اساس هنجارهای جامعه به معنای فرصتهای بیپایان است که میتوانید بین آنها انتخاب کنید.
- بیانگذاران دیوانه ریسکهای خوبی میکنند.
- بنیانگذاران دیوانه باید احساس خوبی در مورد دیوانگیشان داشته باشند.
یک دیدگاه برای “چرا گاهی دیوانه بودن یک مزیت محسوب میشود!”
باسلام فوق العاده بود دیوانگی واقعا حالم خوب شد آخه همه به من میگن تو دیوانه هستی و مسخره ام میکنن ولی من هرگز برام مهم نبوده و نیست که چرا برخلاف جامعه هستم و اونا هم برخلاف من هستن ! تنها چیزی که برام مهمه حرف دل خودمه گاهی اوقات با دست خالی ادعا میکنم فلان موفقیت در کسب و کار را بدست میارم ؟ اما شکست میخورم و مورد تمسخر قرار میگیرم ولی برام اهمیتی نداره چون یاد گرفتم ادامه بدم بخاطر اینکه اول لذت میبرم از کارم و دوم ایمان دارم به موفقیتم و سوم من متفاوتم